Sunday, December 26, 2010

اشتباه

" هر اشتباهی را علتی است
مثل آفریقائی "

" وقتی همه با من هم عقیده می شوند، تازه احساس می کنم که اشتباه کرده ام.
اسکار وایلد "

" سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر می زند، تجربه ای جدید به دست آورد
سقراط "

" پوزش خواستن پس از اشتباه زیباست، حتی اگر از یک کودک باشد.
اُرد بزرگ "

" بهتر است دوباره سوال کنی، تا اینکه یک راه اشتباه بروی
مثل آلمانی "

" خشم، گرفتن انتقام اشتباه دیگران از خودمان است
الکساندر پوپ "

" پزرگترین اشتباه زندگی هر کس این خواهد بود که از اشتباه بترسد
آلبرت هوبارد "

" مهم نیست که هدفهای انسان در حوزه هنر، کسب و کار، مذهب، ورزش یا ارتباط با مردم قرار دارند. تنها راه پیشرفت این است که خطاها در مراحل اولیه باشند، انسان خطا را بپذیرد و در اثر خطا کردن، پس نزند و پیش برود
جان ماکسول "

" دو اشتباه بسیار بزرگ وجود دارد: یکی اینکه قبل از موعد اقدام به عمل کنیم و دیگری اینکه فرصت مناسب را از دست بدهیم
پائولو کوئیلو "

" از اشتباهات خود شرمنده نشوید و آن را جرم ندانید
کنفسیوس "

" هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم که با کسانی که برای نظرشان احترامی قایل نیستم، بحث کنم
ادوارد گیبون "

" بزرگترین اشتباهی که کسی مرتکب می شود، ترسیدن همیشگی از اشتباه کردن است
هوپارد "

" آزمایش و خطا بسیار خوب است، تنها یک عیب دارد: مقدار زیادی از سرمایه ای که همه ی ما کم داریم، یعنی زمان، در این راه صرف می شود
آنتونی رابینز "

" اگر فکر می کنید آموزگارتان سخت گیر است، بسیار در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سخت گیرتر از آموزگارتان است؛ چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد
بیل گیتس "

Wednesday, December 15, 2010

نوشته های کوتاه

اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
پرویز شاپور

Monday, December 13, 2010


منتظر باش اما معطل نشو


تحمل کن اما توقف نکن

قاطع باش اما لجباز نباش

صریح باش اما گستاخ نباش

86400


هر روز صبح در بانک زمان من و شما 86400 ثانیه واریز و تا پایان شب به پایان می رسد .

هیچ برگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود.

ارزش یک سال را دانش اموزی که مردود شده ، می داند.

ارزش یک ماه را مادری که فرزند نارس به دنیا اورده ، می داند.

ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند.

ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد.

ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده .

ارزش یک ثانیه را ان که از تصادفی مرگبار جان به در برده ، می داند.

باور کنیدهر لحظه ، گنج بزرگی است !

گنجتان را اسان از دست ندهید!

به یاد داشته باشید: زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند!

فراموش نکنید:


دیروز به تاریخ پیوست.

و امروز هدیه است

فردا معما است.



Monday, December 06, 2010

Cont. Poetry


دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

جواد نوروزی

Sunday, December 05, 2010

Quota

همان گونه که می اندیشی ، همان خواهی شد

Saturday, December 04, 2010

مراقب باش


مراقب افکارت باش ، آنها به گفتــــــــار تبدیل می شوند

مراقب گفتارت باش ، آنها به کــــــــردار تبدیل می شوند

مراقب کردارت باش ، آنها به عــــــــادت تبدیل می شوند

مراقب عادتهایت باش، آنها به شخصیت تبدیل می شوند

مراقب شخصیتت باش ، که ســــــــرنوشت تـــــو است


Thursday, December 02, 2010

Steve Job's Speech in Stanford Ceremony


stay hungry stay foolish

چند وقت پیش یک سخنرانی واقعا جالب از استیو جابز مدیرعامل و موسس اپل ، پیکسار و ... دیدم که سال ۲۰۰۵ در دانشگاه استنفورد انجام داده. دیدنش را از دست ندید! :

من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ‌التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه‌هاي دنیا درس مي‌خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده‌ام. امروز مي‌خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.
اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.

من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترك تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترك تحصیل تو دانشگاه مي‌آمدم و مي‌رفتم و خب حالا مي‌خواهم براي شما بگویم که من چرا ترك تحصیل کردم. زندگی و مبارزه‌ي من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوي مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندي قبول کند و همه چیز را براي این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوري شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندي قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن‌ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند.

این جوري شد که هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه‌ي آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت براي شهریه‌ي دانشگاه خرج مي‌کردم بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده‌ي چندانی برایم ندارد. هیچ ایده‌اي که مي‌خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چه جوري مي‌خواهد به من کمک کند نداشتم و به جاي این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترك تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست مي‌شود. اولش یک کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه مي‌کنم مي‌بینم که یکی از بهترین تصمیم‌هاي زندگی من بوده است. لحظه‌اي که من ترك تحصیل کردم به جاي این که کلاس‌هایی را بروم که به آن‌ها علاقه‌اي نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی براي من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم مي‌خوابیدم. قوطی‌هاي خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس مي‌دادم که با آن‌ها غذا بخرم.

بعضی وقت‌ها هفت مایل پیاده روي مي‌کردم که یک غذاي مجانی توي کلیسا بخورم. غذا‌هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوي و ابهام درونی‌ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه‌ي گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم‌هاي خطاطی را تو کشور مي‌داد. تمام پوستر‌هاي دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی مي‌شد و چون از برنامه‌ي عادي من ترك تحصیل کرده بودم، کلاس‌هاي خطاطی را برداشتم. سبک آن‌ها خیلی جالب، زیبا، هنري و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت مي‌بردم. امیدي نداشتم که کلاس‌هاي خطاطی نقشی در زندگی حرفه‌اي آینده‌ي من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس‌ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی مي‌کردیم تمام مهارت‌هاي خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن‌ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت‌هاي کامپیوتري هنري و قشنگ بود.

اگر من آن کلاس‌هاي خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت‌هاي هنري الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتري این فونت را نداشت. خب مي‌بینید آدم وقتی آینده را نگاه مي‌کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه مي‌کند متوجه ارتباط این اتفاق‌ها مي‌شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگري. این چیزي است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است.

داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است.
من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم هواز شرکت اپل را درگاراژ خانه‌ي پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاري که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره‌ي اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوري یک نفر مي‌تواند از شرکتی که خودش تأسیس مي‌کند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفري را که فکر مي‌کردیم توانایی خوبی براي اداره‌ي شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش مي‌رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژي آینده‌ي شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم.

احساس مي‌کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده‌ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد. احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توي استوري به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوي تولید انیمیشن در دنیا ست. دریک سیر خارق العاده‌ي اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژي ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروي تلخی بود که به یک مریض مي‌دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت‌ها زندگی مثل سنگ توي سر شما مي‌کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزي که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاري را انجام مي‌دادم که واقعاً دوستش داشتم.

داستان سوم من در مورد مرگ است.
من هفده سالم بود یک جایی خواندم که اگر هر روز جوري زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روي من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توي آینه نگاه مي‌کنم از خودم مي‌پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام مي‌دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من مي‌فهمم تو زندگی ام به یک سري تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزي من خواهم مرد براي من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم‌هاي زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه‌ي صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توي لوزالمعده‌ي من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجاي آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد

به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که براي مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه‌هایم بگویم در مدت سه ماه به آن‌ها یادآوري بکنم. این به این معنی بود که براي خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روي من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن‌ها یک آندوسکوپ را توي حلقم فرو کردند که از معده‌ام مي‌گذشت و وارد لوزالمعده‌ام مي‌شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد

چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه‌هاي سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‌هایی که مي‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه‌ي ما ست.

شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه‌ها را از میان بر مي‌دارد و راه را براي تازه‌ها باز مي‌کند. یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید. هیچ وقت توي دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوي بقیه صداي درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروي کنید. موقعی که من سن شما بودم یک مجله‌ي خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر مي‌شد که یکی از پرطرفدارترین مجله‌هاي نسل ما بود این مجله مال دهه‌ي شصت بود که موقعی که هیچ خبري از کامپیوترهاي ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست مي‌شد. شاید یک چیزي شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد. در وسط دهه‌ي هفتاد آن‌ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روي جلد آخرین شماره‌ي شان یک عکس از صبح زود یک منطقه‌ي روستایی کوهستانی بود. از آن نوعی که شما ممکن است براي پیاده روي کوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عکس نوشته بود


این پیغام خداحافظی آن‌ها بود وقتی که آخرین شماره را منتشر مي‌کردند


این آرزویی هست که من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغ‌التحصیلی شما آرزویی هست که براي شما مي‌کنم

stay hungry stay foolish


L i f e !


همه ما خودمان را چنین متقاعد می كنیم كه زندگی بهتری خواهیم داشت اگر:

شغلمان را تغییر دهیم

مهاجرت كنیم

با افراد تازه ای آشنا شویم

ازدواج كنیم

فكر میكنیم،‌ زندگی بهتر خواهد شد اگر:

ترفیع بگیریم

اقامت بگیریم

با افراد بیشتری آشنا شویم

بچه دار شویم

و خسته می شویم وقتی:

می بینیم رییسمان نمی فهمد

زبان مشترك نداریم

همدیگر را نمی فهمیم

می‌بینیم كودكانمان به توجه مداوم نیازمندند

بهتر است صبر كنیم ...

با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد كه :

رییسمان تغییر كند، شغلمان را تغییر دهیم

به جای دیگری سفر كنیم

به دنبال دوستان تازه ای بگردیم

همسرمان رفتارش را عوض كند

یك ماشین شیك تر داشته باشیم

بچه هایمان ازدواج كنند

به مرخصی برویم

و در نهایت بازنشسته شویم....

حقیقت این است كه برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد.

اگر الآن نه، پس كی؟

زندگی همواره پر از چالش است.

بهتر این است كه این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم كه با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت

زندگی كنیم.

به خیالمان می رسد كه زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع می شود كه موانعی كه سر راهمان

هستند، كنار بروند:

مشكلی كه هم اكنون با آن دست و پنجه نرم می كنیم

كاری كه باید تمام كنیم

زمانی كه باید برای كاری صرف كنیم

بدهی‌هایی كه باید پرداخت كنیم

و ...

بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود!

بعد از آن كه همه ی این ها را تجربه كردیم، تازه می فهمیم كه زندگی،

همین چیزهایی است كه ما آن ها را موانع می‌شناسیم

این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم كه جاده‌ای بسوی خوشبختی وجود ندارد.

خوشبختی، خود همین جاده است.. بیایید از هر لحظه لذت ببریم.

برای آغاز یك زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست كه در انتظار بنشینیم:

در انتظار فارغ التحصیلی

بازگشت به دانشگاه

كاهش وزن

افزایش وزن

شروع به كار

مهاجرت

دوستان تازه

ازدواج

شروع تعطیلات

صبح جمعه

در انتظار دریافت وام جدید

خرید یك ماشین نو

باز پرداخت قسط ها

بهار و تابستان و پاییز و زمستان

اول برج

پخش فیلم مورد نظرمان از تلویزیون

مردن

تولد مجدد

و...

خوشبختی یك سفر است، نه یك مقصد.

هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد.

زندگی كنید و از حال لذت ببرید.

اكنون فكر كنید و سعی كنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:

1. پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید..

2. برنده‌های پنج جام جهانی آخر را نام ببرید.

3. آخرین ده نفری كه جایزه نوبل را بردند چه كسانی هستند؟

4. آخرین ده بازیگر برتر اسكار را نام ببرید.

نم یتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشكل است، اینطور نیست؟

نگران نباشید، هیچ كس این اسامی را به خاطر نمی آورد..

روزهای تشویق به پایان می رسد! نشان های افتخار خاك می گیرند!

برندگان به زودی فراموش میشوند!

اكنون به این سؤالها پاسخ دهید:

1. نام سه معلم خود را كه در تربیت شما مؤثر بوده‌اند ، بگویید.

2. سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نیاز به شما كمك كردند، نام ببرید.

3. افرادی كه با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیده‌اند، به یاد بیاورید.

4. پنج نفر را كه از هم صحبتی با آن ها لذت می برید، نام ببرید.

حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟

افرادی كه به زندگی شما معنی بخشیده‌اند، ارتباطی با "ترین‌ها" ندارند،

ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبرده‌اند ....

آنها كسانی هستند كه به فكر شما هستند، مراقب شما هستند،

همان هایی كه در همه ی شرایط، كنار شما می مانند ...

كمی بیاندیشید. زندگی خیلی كوتاه است.

شما در كدام لیست قرار دارید؟

Monday, November 29, 2010

اعتقاد، اعتماد، امید




اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،این یعنی اعتقاد

*****

اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما او را به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد

*****

هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید

****

زیر سایه اعتقاد، اعتماد و امید از زندگی خود با تمام فراز و نشیب های آن لذت ببرید

Saturday, November 27, 2010

40s


چهل مورد از کم هزینه ترین لذت‌های دنیا

اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 - سعی كنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش كنیم كمتر گله كنیم.

4 - با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.

5 - گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.

6 - بیشتردعا كنیم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنیم.

8- هر از گاهی نفس عمیق بكشیم.

9- لذت عطسه كردن را حس كنیم.

10- قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم.

11- زیر دوش آواز بخوانیم.

12- سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15- برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!

16- از تفكردرباره تناقضات لذت ببریم.

17- برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته كار مشكلی است!

18- مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری كنیم.

19- در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20- گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم، البته اگر كنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.

21- گاهی از درخت بالا برویم.

22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23- گاهی كمی پابرهنه راه برویم!.

24- بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم.

25- وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم

26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم.

27- سعی كنیم فقط نشنویم، بلكه به طور فعال گوش كنیم.

28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .

29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس كنیم.

30- زیر باران راه برویم.

31- كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم ..

32- قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش كنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .

33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34- اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به صدای آب گوش كنیم.

35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم.

37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم.

38- گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم.

40- از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن است فردا دیر باشد.

Thursday, November 25, 2010

پنج راه براي آن كه نسبت به ديگران موفق‌تر باشيم


استعدادهاي خود را بشناسيد. هر فرد درون خود استعدادها و مهارت‌هاي خاصي دارد كه تنها با جست‌وجو مي‌تواند آن‌ها را كشف كند. كشف مهارت‌ها باعث مي‌شود تا هر فرد خود را بهتر بشناسد و درك كند
******
پروفسور «نوآ گلداشتاين» ـ رييس اين پروژه تحقيقاتي ـ افزود: براي موفق‌تر بودن و دستيابي به اهداف مورد نظر در زندگي راه‌هاي بي‌شماري وجود دارد، اما پنج راه بيش از روش‌هاي ديگر راه‌گشا و ثمر‌بخش هستند.

وي ادامه داد: اولين راه اين است كه هنگام كشمكش خود را كنترل كنيد. سر صحبت را با شخص عصباني باز‌كرده و تلاش كنيد تا او آرام شود، در اين صورت هم از شدت دعوا كاسته‌ايد و هم موفق ميدان شده‌ايد.

رييس پروژه تحقيقاتي «چگونه موفق‌تر از ديگران باشيم» خاطر نشان كرد: دومين راهكار اين است كه هيچگاه حالت تدافعي به خود نگيريد. تفكر درست و تصميم‌گيري در زمان بحران باعث مي‌شود تا براي رسيدن به اهداف خود موفق‌تر عمل كني، همواره سعي كنيد با ديگران صحبت كنيد و از راهكارها و روش‌هايي كه افراد موفق استفاده كردند، بهره‌مند شويد. مشورت درست و كاربردي، ثمربخش است.

«نوآ گلداشتاين» سومين راهكار را اين گونه بيان كرد: همواره از ديگران كمك بخواهيد. در ميان جمعي كه نشسته‌ايد، تلاش كنيد با حفظ ادب و از دست ندادن لپ مطلب، گوي صحبت را از حضار برباييد. اين روش مي‌تواند شما را در گفت‌وگو و سخن گفتن نسبت به ديگران موفق‌تر كند.

وي اظهار كرد: چهارمين راه اين است كه استعدادهاي خود را بشناسيد. هر فرد درون خود استعدادها و مهارت‌هاي خاصي دارد كه تنها با جست‌وجو مي‌تواند آن‌ها را كشف كند. كشف مهارت‌ها باعث مي‌شود تا هر فرد خود را بهتر بشناسد و درك كند.

به گفته اين محقق، استعداد‌يابي، موفقيت افراد را تضمين مي‌كند، البته اگر اين روند با پرورش اين مهارت‌ها همراه باشد.

اين استاد دانشكده جامعه شناسي دانشگاه ايالتي «كاليفرنيا» در ادامه خاطر نشان كرد: پنجمين و آخرين راهكار اين است كه «نه گفتن» را ياد بگيريم. اين عبارت ساده، اما كارساز مي‌تواند هر فردي را موفق كند. «نه گفتن» و دست رد به سينه برخي از اميال زدن بهتر از اين است كه خود را درگير كاري كنيم كه مطمئن هستيم موفق نخواهد بود

******
استعدادهاي خود را بشناسيد. هر فرد درون خود استعدادها و مهارت‌هاي خاصي دارد كه تنها با جست‌وجو مي‌تواند آن‌ها را كشف كند. كشف مهارت‌ها باعث مي‌شود تا ر فرد خود را بهتر بشناسد و درك كند

شگفت انگیزترین طلوع آفتاب در فنلاند



مردم فنلاند صبح دیروز شاهد یکی از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌های زندگی خود بودند. طلوع آفتاب در برابر ابرهای زمستانی افق شرقی و بازی نور با بلورهای یخ، 13 اثر اپتیکی متفاوت را در اطراف خورشید پدید آورد


ابرهایی که صبح دیروز برفراز فنلاند تشکیل شده بود، حاوی بلورهای شش‌ضلعی بلندی از یخ (شبیه به مدادی بلند) بودند که در جهت‌های مختلفی پراکنده شده بودند. زاویه تابش خورشید نسبت به این بلورها طوری بود که از بعضی از آنها بازتاب می‌شد و در بعضی دیگر دچار شکست یا پراش شده و تجزیه می‌شد


.

.