Saturday, January 16, 2010

خداوند ...


ای بــرادر! خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!


از سخنان ملاصدرای شیرازی

فاصله ها


استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد ميزنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند ميکنند و سر هم داد ميکشند؟ شاگردان فکرى کردند و يکى از آنها
گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم
استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست ميدهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد ميزنيم؟ آيا نميتوان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد ميزنيم؟ شاگردان هر کدام جوابهايى دادند امّا پاسخهاى هيچکدام استاد را راضى نکرد سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يکديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد
بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو
نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى ميافتد؟ آنها سر هم داد نميزنند
بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت ميکنند. چرا؟ چون قلبهايشان خيلى به هم نزديک است.. فاصله قلبهاشان بسيار کم است استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى ميافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش هم نجوا ميکنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر ميشود سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بينياز ميشوند و فقط به يکديگر نگاه ميکنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنها باقى نمانده باشد

Monday, January 04, 2010

کاریکلماتور


1_ بعضی ها را از سر راه بر می دارند و بعضی ها را سر راه می گذارند.
2_ همه چیز بر وفق مراد مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.
3_ شاید زیباترین منحنی دنیا ، لبخند باشد.
4_ شیرین ، زندگی تلخی را برای فرهاد رقم زد.
5_ بعضی ها برای رسیدن به داد ، بیداد می کنند.
6_ مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد.
7_ برای فاسد نشدن افکارم ، آنها را داخل فریزر گذاشتم.
8_ بلند پروازی های پرنده ، نتیجه اش قفس بود.
9_ اونایی که دنبال شر میگردند خیرشون به کسی نمی رسه.
10_ تا دهانتان را گل نگرفته اند گل بگویید.
11_ در مواقع بیکاری چرخ افکارم لنگ میزند.
12_ شب در کارنامه سیاه زندگیش ، بی نهایت ستاره دارد.
13_ بعضی از زنها چون موج تلاطم دارند و بعضی از مردها چون صخره تحمل.
14_ نمی دانم شما تره چه کسی را پاک میکنید ، اما من کشک خودم را می سابم.
15_ این از شیرینی گفتار کاریکلماتورهاست و گرنه حقیقت به همان تلخی هست که میدانید.
16_ وقتی از ناراحتی منفجر شد همه بدنبال پیدا کردن جعبه سیاه او بودند.
17_ در اولین آشنایی وقتی با من دست داد ، من ، دلم را از دست دادم