Tuesday, April 28, 2009

كتاب دستی زندگی برای سال 1388


زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد. فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید کارهای ساده‌ای انجام دهید. در زیر لیستی از کارهایی که می‌توانید برای داشتن زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است. هر روز آنها را به کار بگیرید و از زندگی خود در این سال لذت ببرید.

سلامتی:

1- آب فراوان بنوشید.

2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید.

3- از سبزیجات بیشتر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.

4- بااین 3 تا E زندگی کنید: Energy (انرژی)،Enthusiasm (شور و اشتیاقEmpathy (دلسوزی و همدلی).

5- از مدیتیشن، یوگا، نماز و دعا کمک بگیرید.

6- بیشتر بازی کنید.

7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.

8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.

9- 7 ساعت بخوابید.

10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کنید و در حین پیاده‌روی، لبخند بزنید.


شخصیت:

11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمی‌دانید که بین آنها چه می‌گذرد.

12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.

13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.

14- خیلی خود را جدی نگیرید.

15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید.

16- وقتی بیدار هستید بیشتر خیال‌پردازی کنید.

17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.

18- گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین می‌برد.

19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید.نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.

20- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.

22- بدانید که زندگی مدرسه‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستندو به مانند کلاس جبر می‌باشند.

23- بیشتر بخندید و لبخند بزنید.

24- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. زمانی هم مخالفت وجود دارد.

جامعه:

25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید.

26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید.

27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید.

28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سالبگذرانید.

29- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.

30- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری می‌کنند، به شما مربوط نیست.

31- زمان بیماری شغل شما به کمک شما نمی‌آید، بلکه دوستان شما به شما مدد می‌رسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.

زندگی:

32- کارهای مثبت انجام دهید..

33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجویید.

34- خداوند درمان‌گر هر چیزی است. (ذکر خدا شفای هر دردی است.)

35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.

36- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید.

37- حتی بهترین هم می‌آید.

38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوید، باید از خداوند تشکر کنید.

39- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.

Saturday, April 25, 2009

هر چی باشی،یه حرفی هست


این سئوال مهمیه :آدم بايد چه جـوري باشـه؟اصلا چی خوبه ؟

اگه سربزير و متفكر و توي خودت باشی ،ميگن: افسردگي داره ‌،روانيه ،سيماش قاطيه

اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه ،ميگن: جلف ودلقكه ،هجوه

اگه چاق باشه و اضافه وزن داشته باشه،ميگن: شكمو ،پرخور،مال مفت تور كرده

اگه لاغر و جمع و جور باشه ، ميگن: كنسه ،نخوره ، حمال وارثه!شایدم مریضی لاعلاج داره

اگه از حقش دفاع كنه و زير بار زور نره ، ميگن: جنجاليه !!، با همه دعوا داره ، خروس جنگيه

اگه از حقش بگذره و گذشت كنه ، ميگن: بي عرضه‌س ، حيف نون و دست و پا چلفتيه

اگه اهل تحقيقات و كتاب باشه ، ميگن: اينو ،واسه ما آدم شده!داره ادا در میاره بگه روشنفکره

اگه با همسرش مشكل نداشته باشه ،ميگن: زن ذليله ، زن نگرفته که ،شوهر كرده

اگه مرد سالار و حرف ، حرف خودش باشه ، ميگن: انگار كلفت آورده

اگه دست به جيب باشه و كمك كنه ، ميگن: پول پارو مي‌كنه ، پول مفت داره دلش نمیسوزه

اگه اهل بريز و بپاش و ولخرج نباشه ، ميگن: پول هاشو انبار مي‌كنه ، جون به عزرائيل نمي‌ده

اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه ، ميگن: معاشرتيه ، فوق‌العاده‌س ، دوست داشتنيه

اگه راست و درست و بي‌كلك باشه ، ميگن: هيچي نمي‌شه ، به درد لاي جرز مي‌خوره

و بالاخره اگه هر روز تلفن ،ايميل یا سر بزنه مي گن: بيکاره،معلوم نيست کي کار مي کنه واي به حال اونايي که اين يارو واسشون کار مي کنه

اگه اینکارا رو هم نکنه،مي گن چرا سر سنگين شدي !!!کلاس میزاری حالا

دست نوشته‌هایی مهاتما گاندی


من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو يا شیطان‌صفت باشم

من می توانم تو را دوست داشته يا ازتو متنفر باشم،

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و يا دانا باشم،

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است

و تو هم به یاد داشته باش

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،

تو را دیگرى باید برایت بسازد و

تو هم به یاد داشته باش

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است ،

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،

چرا که ما هر دو انسانیم.

اين جهان مملو از انسان‌هاست ،

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حكمی صادر كني و من هم،

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،

نه حسودى و نه دشمنى و نه حتا رقیبى،

من قابل ستایشم، و تو هم

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،

اما همگى جایزالخطا

نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،

و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است

...

جمله روز : از زندگي هرآنچه لياقتش را داريم به ما ميرسد

نه آنچه آرزويش را داريم

كــلبه كوچــك



تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود، بدترين چيز ممكن رخ داده بود، او عصباني و اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.

دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود می‌گوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،

تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»،

تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»،

اين پيام را به ديگران نيز بگوييد، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون احساس می‌كند كه كلبه اش در حال سوختن است.


Friday, April 24, 2009

تا زندگی هست ، امید نیز هست


یک پسر 8 ساله در کانادا ، که به مدت 20 دقیقه در زیر آب مانده و سپس 13 روز در کما بسر برده بود، به شکل معجزه آسایی زندگی خود را بازیافت.
«ساموئل گروس» در جریان جاری شدن سیل و هنگام بازی با دوستانش در کنار رودخانه یخی واقع در 120 کیلومتری غرب وینی پگ، به داخل آب سقوط کرد.

وقتی تلاش دوستانش برای نجات او ناکام ماند، آنان بلافاصله ماجرا را به خانواده اش اطلاع دادند و پدر «سم» باتفاق نود نفر از اهالی منطقه تلاش گسترده ای را برای یافتن او بعمل آوردند و سرانجام پس از 20 دقیقه یکی از پسر عمو هایش ، پیکر نحیف و یخ زده او را از داخل آب گل آلود بیرون کشید.

تا رسیدن نیروهای امداد ، برخی از اهالی، کمک های اولیه را بر روی او انجام دادند تا اینکه پیکر تقریبا بی جان او با بالگرد به مرکز علوم پزشکی وینی پگ منتقل شد.
پزشکان ابتدا به مدت دو روز وی را همچنان در حالت سرد نگاه داشتند تا از وارد آمدن صدمات مغزی بعلت تغییر شدید دما جلوگیری کنند.

پس از انجام انواع عمل های جراحی، تیم پزشکی توانست مجراهای ریه و قلب را باز کند اما او تا چندین روز پس از آن در کما بسر می برد و هیچکس امیدی به بهبودی اش نداشت.
هر روز پدر و مادر و چهار برادر و خواهرش بر بالین او دعا می کردند. پدرش می گفت، تا زندگی هست ، امید نیز هست.

بعد از دو هفته، ساموئل چشمان خود را باز کرد و بازوی خود را تکان داد.
دکتر شروع به آزمایش مغزی او کرد و چند پرسش فردی از او بعمل آورد ، از جمله نام ، سن و شماره موبایل پدرش. حتی ساموئل پرسید : «دیگه چه کاری می خواهید من برایتان بکنم؟»

دکتر «کسل من»، سرپرست گروه معتقد بود، یک رشته از اتفاقات پی در پی باعث نجات او شد، آب سرد، رسیدن بموقع بالگرد و تیم با مهارت پزشکی...
اما پدر او عقیده دیگری داشت: دعای ما او را نجات داد... این یک معجزه بود.

10 Health Habits That Will Help You Live to 100




The biggest factor that determines how well you age is not your genes but how well you live. Not convinced? A new study published in the British Medical Journal of 20,000 British folks shows that you can cut your risk of having a stroke in half by doing the following four things: being active for 30 minutes a day, eating five daily servings of fruit and vegetables, and avoiding cigarettes and excess alcohol.

While those are some of the obvious steps you can take to age well, researchers have discovered that centenarians tend to share certain traits in how they eat, move about, and deal with stress—the sorts of things we can emulate to improve our own aging process. Of course, getting to age 100 is enormously more likely if your parents did. Still, Thomas Perls, who studies the century-plus set at Boston University School of Medicine, believes that assuming you've sidestepped genes for truly fatal diseases like Huntington's, "there's nothing stopping you from living independently well into your 90s." Heck, if your parents and grandparents were heavy smokers, they might have died prematurely without ever reaching their true potential lifespan, so go ahead and shoot for those triple digits by following these 10 habits..

1. Don't retire. "Evidence shows that in societies where people stop working abruptly, the incidence of obesity and chronic disease skyrockets after retirement," says Luigi Ferrucci, director of the Baltimore Longitudinal Study of Aging. The Chianti region of Italy, which has a high percentage of centenarians, has a different take on leisure time. "After people retire from their jobs, they spend most of the day working on their little farm, cultivating grapes or vegetables," he says. "They're never really inactive." Farming isn't for you? Volunteer as a docent at your local art museum or join the Experience Corps, a program offered in 19 cities that places senior volunteers in urban public elementary schools for about 15 hours a week.

2. Floss every day. That may help keep your arteries healthy. A 2008 New York University study showed that daily flossing reduced the amount of gum-disease-causing bacteria in the mouth. This bacteria is thought to enter the bloodstream and trigger inflammation in the arteries, a major risk factor for heart disease. Other research has shown that those who have high amounts of bacteria in their mouth are more likely to have thickening in their arteries, another sign of heart disease. "I really do think people should floss twice a day to get the biggest life expectancy benefits," stresses Perls.

3. Move around. "Exercise is the only real fountain of youth that exists," says Jay Olshansky, a professor of medicine and aging researcher at the University of Illinois at Chicago. "It's like the oil and lube job for your car. You don't have to do it, but your car will definitely run better." Study after study has documented the benefits of exercise to improve your mood, mental acuity, balance, muscle mass, and bones. "And the benefits kick in immediately after your first workout," Olshansky adds. Don't worry if you're not a gym rat. Those who see the biggest payoffs are the ones who go from doing nothing to simply walking around the neighborhood or local mall for about 30 minutes a day. Building muscle with resistance training is also ideal, but yoga classes can give you similar strength-training effects if you're not into weight lifting.

4. Eat a fiber-rich cereal for breakfast. Getting a serving of whole-grains, especially in the morning, appears to help older folks maintain stable blood sugar levels throughout the day, according to a recent study conducted by Ferrucci and his colleagues. "Those who do this have a lower incidence of diabetes, a known accelerator of aging," he says.

5. Get at least six hours of shut-eye. Instead of skimping on sleep to add more hours to your day, get more to add years to your life. "Sleep is one of the most important functions that our body uses to regulate and heal cells," says Ferrucci. "We've calculated that the minimum amount of sleep that older people need to get those healing REM phases is about six hours." Those who reach the century mark make sleep a top priority.

6. Consume whole foods, not supplements. Strong evidence suggests that people who have high blood levels of certain nutrients—selenium, beta-carotene, vitamins C and E—age much better and have a slower rate of cognitive decline. Unfortunately, there's no evidence that taking pills with these nutrients provides those antiaging benefits. "There are more than 200 different carotenoids and 200 different flavonoids in a single tomato," points out Ferrucci, "and these chemicals can all have complex interactions that foster health beyond the single nutrients we know about like lycopene or vitamin C." Avoid nutrient-lacking white foods (breads, flour, sugar) and go for all those colorful fruits and vegetables and dark whole-grain breads and cereals with their host of hidden nutrients.

7. Be less neurotic. It may work for Woody Allen, who infuses his worries with a healthy dose of humor, but the rest of us neurotics may want to find a new way to deal with stress. "We have a new study coming out that shows that centenarians tend not to internalize things or dwell on their troubles," says Perls. "They are great at rolling with the punches." If this inborn trait is hard to overcome, find better ways to manage when you're stressed: Yoga, exercise, meditation, tai chi, or just deep breathing for a few moments are all good. Ruminating, eating chips in front of the TV, binge drinking? Bad, very bad.

8. Live like a Seventh Day Adventist. Americans who define themselves as Seventh Day Adventists have an average life expectancy of 89, about a decade longer than the average American. One of the basic tenets of the religion is that it's important to cherish the body that's on loan from God, which means no smoking, alcohol abuse, or overindulging in sweets.. Followers typically stick to a vegetarian diet based on fruits, vegetables, beans, and nuts, and get plenty of exercise. They're also very focused on family and community.

9. Be a creature of habit. Centenarians tend to live by strict routines, says Olshansky, eating the same kind of diet and doing the same kinds of activities their whole lives. Going to bed and waking up at the same time each day is another good habit to keep your body in the steady equilibrium that can be easily disrupted as you get on in years. "Your physiology becomes frailer when you get older," explains Ferrucci, "and it's harder for your body to bounce back if you, say, miss a few hours of sleep one night or drink too much alcohol." This can weaken immune defenses, leaving you more susceptible to circulating flu viruses or bacterial infections.

10. Stay connected. Having regular social contacts with friends and loved ones is key to avoiding depression, which can lead to premature death, something that's particularly prevalent in elderly widows and widowers. Some psychologists even think that one of the biggest benefits elderly folks get from exercise the strong social interactions that come from walking with a buddy or taking a group exercise class. Having a daily connection with a close friend or family member gives older folks the added benefit of having someone watch their back. "They'll tell you if they think your memory is going or if you seem more withdrawn," says Perls, "and they might push you to see a doctor before you recognize that you need to see one yourself."


عشق و دیوانگی


زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛.

فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.

آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.

روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا"

فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول

کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به

شمردن ...یک...دو...سه...چهار...همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

هوس به مرکز زمین رفت؛

دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست

تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن

عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید,

عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی

پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او

پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد

آن را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف

شد . عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده

بود و از میان انگشتانش قطران خون بیرون می زد.

شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست

جایی را ببیند.

او کور شده بود.

دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان

کنم.»

عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری

بکنی؛

راهنمای من شو.»

و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در

کنار اوست

بــــــاوري از ناتـــــــــوانی خويِش



روزي دانشـــمندى آزمايــش جالــبى انجام داد. او يك آكواريوم سـاخت و با قرار دادن يک ديوار شيــشه‌اى در وسط آكواريوم آن ‌را به دو بخش تقســيم ‌کرد

در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود

ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد

او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار نامرئي كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد

پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و يورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواريوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غير ممکن است

در پايان، دانشمند شيشه ي وسط آکواريوم را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواريوم نيز نرفت

میدانید چـــــرا ؟

ديوار شيشه‌اى ديگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود که از ديوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن ديوار، ديوار بلند باور خود بود ! باوري از جنس محدودیت ! باوري به وجود دیواري بلند و غير قابل عبور ! باوري از ناتوانی خويش


Thursday, April 23, 2009

هنوزهم میسوزیم



بعضی سوختن ها جوری هستند که تو امروز میسوزی، اما فردا دردش را حس میکنی...داستان کیفیت زندگی و "رشد" آدمها در جاهایی که " جهان سوم" نامیده میشوند، مثل همین جور سوزش هاست ...از هر دوره که میگذری، میسوزی و در دوره بعد دردش را میفهمی...


شادی ها و دغدغه های کودکی ما : در همان گوشه دنیا که "جهان سوم " نامیده میشود، شادی های کودکی ما درجه سه است ، ولی دغدغه های ما جدی و درجه یک... شادی کودکیمان این است که کلکسیون " پوست آدامس" جمع کنیم...یا بگردیم و چرخ دوچرخه ای پیدا کنیم و با چوبی آن را برانیم... توپ پلاستیکی دو پوسته ای داشته باشیم و با آجر، دروازه درست کنیم و در کوچه های خاکی فوتبال بازی کنیم... اما دغدغه هایمان ترسناک تر بودند...اینکه نکند موشکی یا بمبی، فردا صبح را از تقویم زندگی ات خط بزند... اینکه نکند "دفاعی مقدس"، منجر به مرگ نامقدس تو بشود یا تو را یتیم کند....


از دیفتری میترسیدیم... از وبا.... از جنون گاوی.... مدرسه، دغدغه ما بود...خودکار بین انگشتان دستمان که تلافی حرفهای دیروز صاحبخانه به معلممان بود... تکلیفهای حجیم عید ... یا کتابهایی که پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انار میداد...


شادی ها و دغدغه های نوجوانی ما: دوره ای که ذاتا بحرانی بود و بحران " جهان سوم" بودن هم به آن اضافه شده... در آین دوره، شادی هایمان جنس " ممنوعی" دارند... اینکه موقتی عاشق شوی...دوست داشتن را امتحان کنی... اینکه لبت را با لبی آشنا کنی... اما همه این شادی ها را در ذهنمان برگذار میکردیم...در خیالمان عاشق میشویم...همخوابه میشویم...میبوسیم... کلا زندگی یک نفره ای داریم با فکری دو نفره.... این میشد که یاد بگیریم "جهان سومی" شادی کنیم... به جای اینکه دست در دست دخترک بگذاریم،او را ...با او قدم نزنیم و فقط دنبالش کنیم...یا اینکه نگوییم" دوستت دارم" و بگوییم " امروز خانه خالی دارم"


در عوض دغدغه هایمان بازهم جدی هستند...اینکه از امروز که 15 سال داری، باید مثل یک مرتاض روی کتابهای میخی مدرسه ات دراز بکشی و تا بیست و چهار سالگی همانجا بمانی... بترسی از این که قرار است چند صفحه پر از سوالات "چهار گزینه ای" ، آینده تو ، شغل تو ، همسر تو و لفب تو را تغیین کنند... تو فقط سه ساعت برای همه اینها فرصت داری...


شادی ها و دغدغه های جوانی ما: شادی ها کمرنگ تر میشوند و دغدغه ها پررنگ تر... شاید هم این باشد که شادی هایت هم، شکل دغدغه به خودشان میگیرند...مثلا شادی تو این است که روزی خانه و ماشین میخری ... اما رسیدن به این شادی ها برایت دغدغه میشود....رسیدن به آنها برای تو هدف میشود...هدفی که حتما باید "جهان سومی" باشی که آنرا داشته باشی... و هیج جای دیگربرای کسی هدف نیستند...


معبارهای " آدم خوب بودن" جهان سومی هم دغدغه تو میشود....اینکه سر پا مثانه را خالی کنی یا نشسته..... اینکه موهای کجای بدنت را میتراشی و کجا را نمیتراشی...و میترسی از اینکه نکند کسی قبل از خدا، تو را در این دنیا محاکمه کند....


بعضی از شادی هایت غیر انسانی میشوند...با پول شهوتت را میخری...با گردی سفید مست میشوی نه با شراب... با دود دغدغه هایت را کمرنگتر میکنی و غبار آلود....


اگر جهان سومی باشی، استاندارد و مقیاس های تمام اجزای زندگی تو، جهان سومی میشوند... اینکه در سال چند بار لبخند میزنی...در روز چند بار گریه میکنی...راهی که تو را به بهشت و جهنم میرساند... و حتی جنس خدای تو هم جهان سومیست....


در این دنیای عجیب، دیدن دست برهنه یک زن هم میتواند براحتی تو را خطاکار کند و قلبت را به تپش وادارد...در این دنیا "سلام " به غریبه و بی دلیل، نشانه دیوانگیست... لبخند بی جای زن هم دلیل (......) اوست...


در این جهان سوم ، کسی را نداری که به تو بگوید چقدر مسواک و خمیردندان، واکسن، ک.ا.ن.د.و.م، بوسیدن، خندیدن، رقصیدن خوب هستند...اینکه آینده خوب را خودت باید رقم بزنی و کسی قرار نیست برای این کار به تو کمک بکند.... اینکه همیشه جهان اول ، طاعون جهان سوم نیست...


گاهی فکر میکنی که به سرزمین جهان اولی ها مهاجرت کنی تا از جهان سومی بودن رها شوی...اما میفهمی که با مهاجرتت شادی ها، دغدغه ها، جهانبینی، خدا و معیارهایت هم با تو سفر میکنند... گاهی میمانی که این جهان سوم است که کیفیت تو را تعیین میکند یا اینکه "تو " جهان سوم را درست میکنی؟



نام نویسنده حداقل برای من ناشناس است.اما حرفهاش خیلی آشنا

یک بار یک دانشجوی خارجی از استاد پرفسور محمود حسابی پرسید، "می گویند شما از جهان سوم آمده اید ،جهان سوم چگونه جایی است؟ " استاد جواب دادند " جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانه ات خراب خواهد شد و اگر بخواهی خانه ات آباد شود باید در تخریب کشورت بکوشی "
sent by Sh. Nadi

Tech Support... sooo funny!

Dear Tech Support

Last year I upgraded from
Girlfriend 7.0 to Wife 1.0 . I soon noticed that the new program began unexpected child processing that took up a lot of space and valuable resources. In addition, Wife 1.0 installed itself into all other programs and now monitors all other system activity. Applications such as Poker Night 10.3, Football 5.0 , Hunting and Fishing 7.5 , and Racing 3.6 no longer run
, crashing the system whenever selected.

I can't seem to keep
Wife 1.0 in the background while attempting to run my favorite applications. I'm thinking about going back to Girlfriend 7.0 , but the uninstall doesn't work on Wife 1.0 . Please help!

Thanks,
A Troubled User. (KEEP READING)

______________________________________


REPLY:
Dear Troubled User:

This is a very common problem that men complain about.

Many people upgrade from Girlfriend 7.0 to Wife 1.0 , thinking that it is just a Utilities and Entertainment program. Wife 1.0 is an OPERATING SYSTEM and is designed by its Creator to run
EVERYTHING !!! It is also impossible to delete Wife 1.0 and to return to Girlfriend 7.0 . It is impossible to uninstall, or purge the program files from the system once installed.

You cannot go back to Girlfriend 7.0 because Wife 1.0 is designed to not allow this. Look in your Wife 1.0 manual under
Warnings-Alimony -Child Support. I recommend that you keep Wife1.0 and work on improving the situation. I suggest installing the background application "Yes Dear"
to alleviate software augmentation.

The best course of action is to enter the command
C:\ APOLOGIZE
because ultimately you will have to give the APOLOGIZE command before the system will return to normal anyway.

Wife 1.0 is a great program, but it tends to be very high maintenance
. Wife 1.0 comes with several support programs, such as
Clean and Sweep 3.0 , Cook It 1.5 and Do Bills 4.2 .

However, be very careful how you use these programs. Improper use will cause the system to launch the program
Nag Nag 9.5 . Once this happens, the only way to improve the performance of Wife 1.0 is to purchase additional software. I recommend Flowers 2.1 and Diamonds 5.0 !

WARNING!!! DO NOT
, under any circumstances, install
Secretary With Short Skirt 3.3 . This application is not supported by Wife 1.0 and will cause irreversible damage to the operating system.

Best of luck,
Tech Support

sent by: Nam

Important



شرلوک هلمز، کارآگاه
معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردي و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند. نيمه هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار کرد و گفت: "نگاهي به بالا بينداز و به من بگو چه مي بيني؟" واتسون گفت:"ميليون ها ستاره مي بينم".هلمز گفت: "چه نتيجه اي مي گيري؟". واتسون گفت: "از لحاظ روحاني نتيجه مي گيرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در اين دنيا حقيريم. از لحاظ ستاره شناسي نتيجه مي گيرم که زهره در برج مشتري ست، پس بايد اوايل تابستان باشد. از لحاظ فيزيکي نتيجه مي گيرم که مريخ در محاذات قطب است، پس بايد ساعت حدود سه نيمه شب باشد ". شرلوک هلمز قدري فکر کرد و گفت: "واتسون! تو احمقي بيش نيستي! نتيجه ي اول و مهمي که بايد بگيري اين است که چادر ما را دزديده اند
sent by: Sh. Nadi

دیدار


من تو را نمی دیدم و به راه خود می رفتم.
تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی
من ایستادم.
تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گفتی.
ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.
منوچهر احترامی

Tuesday, April 21, 2009

راه بهشت


مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.
پياده ‌روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني با سنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"
دروازه‌بان: "روز به خير، اينجا بهشت است."
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي‌خواهد بوشيد."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود و صورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.
مسافر گفت: " روز بخير!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيد بنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگي‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد.
مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي مي‌شود! "
- كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌كنند. چون تمام آنهايي كه حاضرند بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند

ما همه نادریم



خورشید در میانه آسمان بود که سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند به پادشاه ایران زمین گفتند اجازه می دهید وارد قصر پادشاه هند محمد گورکانی شویم ؟

نادرشاه گفت اینجا نیامده ایم پی تخت و تاخ ، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید .

هشتصد مزدور اشرف ، که بیست سال ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند . نادر رو به آنها کرد و گفت : چگونه بیست سال در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید ؟ ! آیا فکر نمی کردید روزی به این درد گرفتار آیید ؟

مزدوری گفت می پنداشتیم همه مردان ایران ، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.

از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم ! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند . " ما همه نادریم "

و به سخن ارد بزرگ : کشوری که دارای پیشوایی بی باک است همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند .

اگر خوب گوش هایمان را تیز کنیم فریاد های سربازان ایران را باز هم می شنویم :

ما همه نادریم

Monday, April 20, 2009

من از خدا خواستم



من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید

خدا گفت : نه

آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی


**********

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت : نه

روح تو کامل است . بدن تو موقتی است

**********

من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد

خدا گفت : نه

شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است

**********

من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد

خدا گفت : نه

من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد


*********

من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد

خدا گفت : نه

درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد

*********

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد

خدا گفت : نه

تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی

*********

من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید

خدا گفت : نه

من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری

*********

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم

خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

*********


امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده